English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (499 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unwatchable [film, TV] <adj.> U ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
postposition U لفظ الحاقی که تکیه نداشته باشد
loose sentence U جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
an unprincipled conduct U رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
operation U دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
ground sea U خیزاب دریاکه علت نمایانی نداشته باشد
dead knot U گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
an odd chair U صندلی که پنج تای دیگر جور خود نداشته باشد
introductory word U کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
fjeld U فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
bilinear filtering U مرکب با توجه به چهار پیکسل تنظیم شده اطراف هر پیکسل برای بررسی اینکه تغییری در رنگ آنها و جود نداشته باشد
quantum meruit U هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
ostensible U شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
put in more U عمل یا بیع خیاری که در ان خیار فسخ در صورت تنزل ارزش پول پیش بینی شده باشد
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem U به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
inopinate U انتظار نداشته
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
dont care a rap U هیچ پروا نداشته باشید
dont care a rap U ذرهای باک نداشته باشید
Leave me alone . U کاری بکارم نداشته باش
leave me alone U کاری بمن نداشته باشید
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological U وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value U بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
produce race U مسابقه بین اسبهایی که هنوزکره نداشته اند
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
He has never taken a step for any one . He has never raised a finger to U تا کنون برای کسی قدم یبر نداشته است ( مسا عدتی نکرده )
currency devaluation U کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
advisory lock U قفلی که فرآیند روی یک قسمت از فایل می گذارد تا سایر فرآیندها به آن داده دستیابی نداشته باشند
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
board weave U تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
kilim [glim] U گلیم [زیر اندازی ساده از پشم گوسفند یا بز که پرز نداشته و پود نما است و رنگ آمیزی و نقشه آن با استفاده از پودهای رنگی تعیین می شود.]
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
Zel-i Sultan vase U طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
seeing U دیدن
look U دیدن
sights U دیدن
view U دیدن
incurring U دیدن
looked U دیدن
looks U دیدن
incurred U دیدن
viewing U دیدن
views U دیدن
viewed U دیدن
coneive U دیدن
to incur a loss U ضر ر دیدن
to set eyes on U دیدن
get at U دیدن
incur U دیدن
twig U دیدن
set eyes on <idiom> U دیدن
twigs U دیدن
perceiving U دیدن
perceives U دیدن
visions U دیدن
perceived U دیدن
on seeing him U از دیدن او
lay eyes on <idiom> U دیدن
perceive U دیدن
pass through U دیدن
descry U دیدن
observe U دیدن
observed U دیدن
incurs U دیدن
sees U دیدن
see U دیدن
drop by U دیدن
observes U دیدن
observing U دیدن
vision U دیدن
sight U دیدن
beholding U دیدن
beholds U دیدن
behold U دیدن
catch sight of U دیدن
on seeing him U هنگام دیدن او
get a load of <idiom> U دیدن چیزی
come across <idiom> U اتفاقی دیدن
To regard as advisable . To deem prudent . U مصلحت دیدن
dreams U رویا دیدن
dreams U خواب دیدن
to form a plot U توط ئه دیدن
dreaming U رویا دیدن
dreaming U خواب دیدن
make provisions U تدارک دیدن
show up <idiom> U راحت دیدن
damage U صدمه دیدن
to grease any one's palm U دم کسیرا دیدن
supplied U تدارک دیدن
to make provision U تهیه دیدن
to incur a loss U زیان دیدن
to pass in review U سان دیدن
to see eye to eye U معاینه دیدن
to sight land U دیدن منظره
to suffer wrong U بیعدالتی دیدن
to sustain a loss U زیان دیدن
dreamt U درخواب دیدن
supply U تدارک دیدن
to suffer a loss U زیان دیدن
suffer U زیان دیدن
suffer U تلفات دیدن
dreamed U رویا دیدن
make a call U دیدن کردن
suffers U زیان دیدن
suffers U تلفات دیدن
provide U تهیه دیدن
provide U تدارک دیدن
provides U تهیه دیدن
pores U با دقت دیدن
eying U دیدن پاییدن
pore U با دقت دیدن
provides U تدارک دیدن
eyeing U دیدن پاییدن
dream U خواب دیدن
picturing U دیدن شی یا صحنه
make preparations U تدارک دیدن
suffered U زیان دیدن
visits U دیدن کردن از
eye U دیدن پاییدن
make arrangements U تدارک دیدن
suffered U تلفات دیدن
visited U دیدن کردن از
visit U دیدن کردن از
dreamed U خواب دیدن
dream U رویا دیدن
picture U دیدن شی یا صحنه
pictured U دیدن شی یا صحنه
pictures U دیدن شی یا صحنه
eyes U دیدن پاییدن
get hurt U ازار دیدن
suffer loss U زیان دیدن
bruises U ضربت دیدن
bruised U ضربت دیدن
bruise U ضربت دیدن
landfalls U دیدن خشکی
sustain a loss U ضرر دیدن
visible U قابل دیدن
envisions U دررویا دیدن
take the salute U سان دیدن
landfall U دیدن خشکی
sights U دوربین دیدن
break down U اسیب دیدن
bruising U ضربت دیدن
distinguishes U دیدن مشهورکردن
sight U دوربین دیدن
reviews U سان دیدن
distinguish U دیدن مشهورکردن
sightseeing U دیدن منافر
spy into U نهانی دیدن
look through U بدقت دیدن
reviewing U سان دیدن
to suffer [from] U زیان دیدن [از]
reviewed U سان دیدن
review U سان دیدن
crippling U اسیب دیدن
crippled U اسیب دیدن
to weave a plot U توط ئه دیدن
envisioned U دررویا دیدن
envision U دررویا دیدن
supplying U تدارک دیدن
damage U اسیب دیدن
preparations U تدارک دیدن
dreamt U خواب دیدن
to bargain for U تهیه دیدن
preparation U تدارک دیدن
to cast a horoscope U طالع دیدن
envisioning U دررویا دیدن
cripples U اسیب دیدن
cripple U اسیب دیدن
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
to feel strange U خود را غریب دیدن
witnessed U دیدن گواه بودن بر
look round U اطراف کار را دیدن
witnesses U دیدن گواه بودن بر
glimpses U بیک نظر دیدن
spot U کشف کردن دیدن
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1براى خودت ارزش قائل باش
1 if there's any justice
1Vintage style
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1time is prceious it has great
1chand sabaei is correct or chand sabahi
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com